تولد باباجون
خوشگل من بالاخره انتظارمون به پايان رسيد وتولد بابايي اومد. منم كه از چند روز پيش مدام به اين فكر مي كردم كه چكار كنم كه بابايي خوشحال بشه، به اين نتيجه رسيدم كه براش كفش بخرم و يه جشن كوچولوي 3 نفره بگيريم.البته بگم كه كيك هم خودم درست كردم . شب خيلي خوبي بود و به هر سه مون خوش گذشت. بابايي كه از پله ها بالا اومد براش مي چرخيدي و تولدت مبارك مي خوندي.براي بابايي فشفشه روشن كرديم، شمع روشن كرديم، كيك خورديم، شام هم در كنار هم چيپس و پنير خورديم خيلي خوشت اومده بود. براي بابايي عزيز دلم همسر مهربانم مي دونم كه خيلي برامون زحمت مي كشي،و ما هم تورو خيلي اذيت مي كنيم ا...